...ضـ ـــربـــان زنــ♥ــدگــــــی...

مینویسم که بگذرد...و مینویسم که یادم بماند چگونه گذشت...

...ضـ ـــربـــان زنــ♥ــدگــــــی...

مینویسم که بگذرد...و مینویسم که یادم بماند چگونه گذشت...

دلم گرفته ای دوست! هوای گریه دارم...

 

دلم را فروختم

به مست ِ دوره گرد کوچه های تنهایی

به آواره وغریب سرزمین بی سرانجامی

دلم را فروختم

به قیمت بی خوابیهای شبانه بغضهای روزانه

به قیمت جان کندن

در خود شکستن

بی صدا گریستن

دلم رافروختم تمام شد. . .

دیگر هیچ ندارم

به جای آن سنگی گذاشته ام

بسان سنگ گوری سرد و سخت
...

کاش دیوار نبود تا نزدیک تر بودیم ، همه وسعت دنیا یک خانه میشد و تمام محتوای یک سفره سهم همه بود و هیچکس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمیشد.

کاش ساعتها نبودند تا آزاد تر بودیم، با اولین خمیازه به خواب میرفتیم و هر عادت مکرر را در میان بیست و چهار زندان حبس نمیکردیم.

کاش  همه ثروت داشتند تا دلها سکه را بیشتر ازخدا نمی پرستیدند و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدیدید تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند.

کاش صفا و سادگی در همه جای دنیا وجود داشت تا بی هیچ بهانه ای در کنار هم میگریستیم و میخندیدیم.


خدایا..!!! دلم گرفته... خستم...


 چگونه عبور روزهای تلخ را تاب بیاورم!!!؟


...تو خود گفتی که در قلب شکسته جای داری , شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن...

دریاب حال مرا که از وصف حالم عاجزم و خسته....

بگذار دست یابم به هرآنچه که دلم با آن  آرام میگیرد.