...ضـ ـــربـــان زنــ♥ــدگــــــی...

مینویسم که بگذرد...و مینویسم که یادم بماند چگونه گذشت...

...ضـ ـــربـــان زنــ♥ــدگــــــی...

مینویسم که بگذرد...و مینویسم که یادم بماند چگونه گذشت...

وعده دیــــــــدار

 

بی گمان روزهای زودگذر عمر بزرگترین سرمایه ما انسانها برای رسیدن به سعادت جاودان است...

 

87/2/28 وقتی 15 سالم بود (یعنی اول دبیرستان) آخرین روز امتحانات پایانترم با 9 تا از دوستای صمیمی و شیطونم که کلاس و مدرسه رو دستمون میچرخید  قرار گذاشتیم  

91/10/12 ساعت 9 صبح 

روبروی در مدرسه ای که توش درس میخوندیم همدیگرو ببینیم......

قرار شد اگه ازدواج کردیم یا بچه داریم با همسر و بچه بیایم..... 

بعد از 4 سال و نیم  امروز روز دیدارمون بود .....!! وقتی داشتم میرفتم یه حس عجیبی داشتم!!!  

از اینکه با دوستایی روبرو میشم که بهترین خاطرات دوران تحصیلمو باهاشون داشتم بسیار خوشحال بودم ...

اصلا نمیدونستم همه میان یا نه ... یادشون مونده یا نه

وقتی رسیدم یک از دوستام اونجا بود... چقدر حس قشنگی بود.. 

کلی از خاطرات گذشته رو یادآوری کردیم وحرف زدیم و ... 

هرچی منتظر موندیم دیگه کسی نیومد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ   

فقط 2 تاشون زنگ زدن گفتن یادمون بود ولی نتونستیم بیایم....بقیه هم هیـــــــچی !!! 

ذوق و احساس ندارن بعضیا(واااااالــــــــــــاااااا) خلاصه من و دوستمم رفتیم خونشون فیلم و عکسای عروسیشو دیدیم وکلی خوش گذروندیم... 

 منم ظهر برگشتم خونه.... 

اما همین که بهم ثابت شد خودم چقدر خوش قولم برام کافی بود(یه همچین آدمیم من)

نظرات 7 + ارسال نظر
بی نام و نشان..... سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:46 ب.ظ

ایییییییییییییییییییی بیکاراااااااااااااااااااااااا
بشینید درستونو بخونید ............ اییییییییییییی اینقدر بدم میاد از این لوووووووووس بازیا
شوخی کردم....خوش باشید....

ایییییییییییییییییییییییییییییییییی بی ذوقین از بس
اه اه اه ..............

ممنون

هانیه گل و سنبل چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:18 ب.ظ http://samtezendegi.blogsky.com

میشه بگی به چه مناسبت این تاریخ و انتخاب کردی؟؟؟
اخه این همه روز و این همه سال.....
ولی در کل طرح جالبی بود....

هانیه گل و سنبله اعتماد بنفست منو مرده
هرکسی ۱ چیزی پروند این شد...
آره اکیپ دخترای کنترل ۹۰ بعد فارغ التحصیلی ۱ تاریخ بذاریم...اما شما دیگه بی معرفت نباشین

✿◕ ‿ ◕ لیــــــــلی چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:47 ب.ظ http://samtezendegi.blogsky.com

چه خاطره قشنگی بود.

پس بگو!!! امروز تلفنی میگفتی خوش گذشت ماجرا از این قرار بود.

اونوقت ماهم فکر کردیم بــــــــــــــــــوق.

اره عجیجم...شما همیشه منفی نگرید
وگرنه من و بــــــــــــوق ؟؟؟

(✿◠‿◠) ریحــــــــــانه پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:30 ق.ظ http://khatkhat1992.blogsky.com

سلام زینب جونم
عزیزم توی معرفت تو که هیچ شکی نیست!!!!!
دوستان!!!!!!!!!!!!
.
.
.
یکی بیاد این هندونه هارو از زینب گلاب بگیره!

خارج از شوخی منم باهات موافقم که اکیپ دخترای کنترل 90 بعد از فارغ التحصیلی یه تاریخی بذاریم...

درضمن قابل توجه"بی نام و نشان" :
به نظر من اصلا اینکارا لوس بازی نیس!
بی ذوقااااااااااااااااااا
خخخخخخخخخخخ

درکل همگی خوش باشین..............

سلام ریحانه جونی
مرسی فدات دیگه خجالت نده.......
.
.
.

اره ...همیشه ایده های قشنگ مال من بوده اینم قابل نداره

ببین عزیزم بعضیا واقعا بی ذوقن دیگه کاری نمیشه کرد..
خخخخخخخخخخخخخخخخ

✿◕ ‿ ◕ لیــــــــلی پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:29 ب.ظ http://samtezendegi.blogsky.com

تو و بوق چی؟؟؟؟؟خودت اعتراف کن وگرنه.....

من و این حرفا محاله محاله محاله

لیلا جون نظر قبلیت به علت پاره ای از مسایل امنیتی تایید نشد

اون یکی هانیه (هانیه جون) پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:26 ب.ظ

آخییییییییییییی چه ناز

به نظر منم فکر خوبییییییییییه

آررررررررررررررررررررررره

ستایش پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ب.ظ

آخه دلم کباب کوبیده شد با نون اضافه
همه شوهر کرده بودن وسرزندگیشونبودن وفقط شما در انتظار تک سوار ت هستی؟
تک سوار که هیچ!یه پیکان دوگانه مدل 68 هم نیست
گریه نداره که! من کنارتم دوست خوفم

هنوز دنبال شاهزادم با اسب سفیدش هستم
کجاااااااااااااایی تک سوار؟؟؟؟؟؟؟؟
مرسی گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد