دلم را فروختم
به مست ِ دوره گرد کوچه های تنهایی
به آواره وغریب سرزمین بی سرانجامی
دلم را فروختم
به قیمت بی خوابیهای شبانه بغضهای روزانه
به قیمت جان کندن
در خود شکستن
بی صدا گریستن
دلم رافروختم تمام شد. . .
دیگر هیچ ندارم
به جای آن سنگی گذاشته ام
بسان سنگ گوری سرد و سخت...
کاش دیوار نبود تا نزدیک تر بودیم ، همه وسعت دنیا یک خانه میشد و تمام محتوای یک سفره سهم همه بود و هیچکس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمیشد.
کاش ساعتها نبودند تا آزاد تر بودیم، با اولین خمیازه به خواب میرفتیم و هر عادت مکرر را در میان بیست و چهار زندان حبس نمیکردیم.
کاش همه ثروت داشتند تا دلها سکه را بیشتر ازخدا نمی پرستیدند و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدیدید تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند.
کاش صفا و سادگی در همه جای دنیا وجود داشت تا بی هیچ بهانه ای در کنار هم میگریستیم و میخندیدیم.
خدایا..!!! دلم گرفته... خستم...
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب بیاورم!!!؟
...تو خود گفتی که در قلب شکسته جای داری , شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن...
دریاب حال مرا که از وصف حالم عاجزم و خسته....
بگذار دست یابم به هرآنچه که دلم با آن آرام میگیرد.
.
.
هر چقدر هم قوی باشی گاهی اوقات کم میاری…!؟
ولی بازم باید تکیه گاه اونایی که دوستشون داری باشی
امروز سر کلاس آز اندازه گیری بدجور حالم گرفته شد...
اولش که استاد ضایعمون کرد.... بعدم که هیچی نمیفهمیدیم و .........
خدایــــا چرا من انقدر شیطون و پرحرفم آخه....چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
دوتا چیزی از خدا میخوام برام دعا کنید که جفتش برآورده بشه
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
اصلا خیلی بیشتر حالم گرفته از دست این دانشگاه لعنتی........
گاهی وقتا یه اتفاقایی میفته که تقصیر تو نیست اما همه شواهد برعلیه تو هستش!!!
خدایا من نمیخوام بخاطر کاری که نکردم جواب پس بدم و عزیزترین فرد زندگیم عذاب بکشه.......
با رویاهایت خواهم ماند هم چنان...
به نشانه عزمم,نه دستم...
که قـــــــــــــــلبم را بالا خواهم برد
انتظار را هم نفسم....
خواهم آمد به سویت
تا بنگارم الفاظ عشق را در جای جای قلبت
تا بدانی نوازنده شب های با تو بودن چه کسی است . . .
امروز روز سپاس گذاری از خداوند است
زیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد کسی هست برای عاشق بودن
تا با تمام وجود به او بگوییم
عشق من روزت مبارک.
ولنتاین همه مبارکـــــــــــــــ❤ـــــــــــــــ❤.....
دوست داشتن
برایِ خاطرِ چشم و ابرو نمی ماند
عشق
به احترامِ اندامِ تراشیده ی هیچکس
رویِ پاهایش نمی ایستد
فراموش نکن
برجسته ترین لباس ها
آخرسر جایش گوشه ی کمد
لا به لایِ یک دنیا
لباس هایِ خانگیِ گشاد
که تو را هم بسترِ رویاهایِ شیرینِ شبانه
می کنند
جا خوش می کند
یادت نرود
دنیا دنیا لوازمِ آرایش هم که داشته باشی
با یک آب
تمامش پاک می شود
و تو می مانی!
خودِ تو
که به گمانم
یادت رفته وقتی لبخند می زنی
زیباترین مخلوقِ خدایمان را
نشانِ دنیا می دهی
. ........
به دلت بسپار
اگر کسی آمد
که خودِ تو را
که روزهایی می رسد
که هیچ حوصله ی
آراسته بودن را هم نداری
نگاهِ خواهانش را به تو بدوزد
و بگوید :
امروز کدام یک از لبخند هایت را پوشیده ای
که اینقدر دلنشین تر شده ای ؟
خودش را بسپارد به روزگارش
تا تو بشوی
بانویِ لحظه هایش منبع:وبلاگ پایان
سلام..
دوستان عزیز این درست که به این وب بیاین و نظر نزارین ..؟؟!!
دلم برای نظرات خوب شما تنگیده...
حسابی...
نامردیاش اگه بیاین و نظر نزارین...
بای تا های.
من...سالهاست که دویدمو..دویدمو...دویدم.
آخرش ....به کوچه بن بست رسیدم .....!!!
..........ته کوچه........
............روی دیوار............
با یه خط درشت نوشته بودن"فقط خدا"
کاش از اول می دونستم......کـــــاش.....
سر میز صبحونه مادربزرگم گفت: بیا ننه اینم چاییت بخور.
ما هم چایی رو خوردیم بعد که تموم شد مامانم اومد سر سفره
گفت: اِ چایی من کو؟؟؟!!!!!!!!!!
مادر بزرگم گفت: این برداشت خورد ننه!!!!!!
بابام میخواد منو نصیحت کنه، میگه: عزیزم مراقب باش، به هرکسی اعتماد نکن. مردم 360 درجه با همدیگه فرق می کنن!!!!!
آخه یکی نیست بگه بابا جان، دلبندم، 360 درجه که دوباره خودشون میشن!!!!
آدمهای ساده را دوست دارم.
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.
همان ها که برای همه لبخند دارند.
همان ها که همیشه هستند،
برای همه هستند.
آدمهای ساده را
باید مثل یک تابلوی نقاشی
ساعتها تماشا کرد؛
عمر شان کوتاه است.
بس که هر کسی از راه می رسد
یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان میزند
یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.
آدم های ساده را دوست دارم...
بوی ناب “ آدم ” می دهند...
خدای زیبای من
همه لحظه هایم بی تو خاموش می شوند …
چراغی روشن کن ،
من از بی تو بودن میترسم !
زندگی کن و لبخند بزن به خاطر آنهایی که با لبخندت زندگی می کنند….
خدایا
این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند
فکری کن...
دیشب رفته بودم هیئت خدا قسمت نکنه کنار یه بچه نشستم کثیف ولچر ..
اول که آب از دهنش آویزون بود و مدام دور و بر من میچرخید...مامانش یه شکلات بهش داد و شروع به خوردن کرد..همه دست و دهنش چسبونکی شده بود..(منم حساس ) هی بلند میشد و تا میرفت بیوفته دستشو به من میذاشت که نیوفته...
نمیدونم چه انسی با من پیدا کرده بود که مدام به کتف من میزد و با زبون بچگونش باهام حرف میزد..ول کن هم نبود..شایدشبیه همزادش بودم....منم فقط حرص میخوردم
خلاصه شکلاتش تموم شد ..مامانش یه شیشه آب از کیفش آورد بیرون..شیشه رو گرفت بخوره..انگار کرمش میومد یهو اینطرفی شد و آبو ریخت روی پای من........یعنی منو میگی دلم میخواست گردنشو بگیرم انقدر بپیچونم بپیچونم تا خفه بشه..مامانش کلی معذرت خواهی کرد منم با اون لبخند زورکی هام گفتم اشکال نداره بچس دیگه ...
تازه آدم شده بود که زن بغلی یه کلوچه بهش داد ( نده خانوم نده) من که داشتم دیوونه میشدم دیگه قید چادرمو زدم و بیخیال شدم..
یعنی فکر همه چیزو میکردم جز این:
بگید چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چشمتون روز بد نبینه ..آقا یه عطسه کردــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اون موقه کاردم میزدی خونم در نمیومد...اگه این بچه رو یه جا تنها گیرش میاوردم که میدونستم چیکارش کنم...
آخر سرم چادرم و برعکس کردم اومدم خونه...اصن یه وضی
هرگز با احمق ها بحث نکنید.
آنها اول شما را تا سطح خودشان پایین می کشند،
بعد با تجربه ی یک عمر زندگی در آن سطح، شما را شکست می دهند.
مارک تواین