با رویاهایت خواهم ماند هم چنان...
به نشانه عزمم,نه دستم...
که قـــــــــــــــلبم را بالا خواهم برد
انتظار را هم نفسم....
خواهم آمد به سویت
تا بنگارم الفاظ عشق را در جای جای قلبت
تا بدانی نوازنده شب های با تو بودن چه کسی است . . .
دوست داشتن
برایِ خاطرِ چشم و ابرو نمی ماند
عشق
به احترامِ اندامِ تراشیده ی هیچکس
رویِ پاهایش نمی ایستد
فراموش نکن
برجسته ترین لباس ها
آخرسر جایش گوشه ی کمد
لا به لایِ یک دنیا
لباس هایِ خانگیِ گشاد
که تو را هم بسترِ رویاهایِ شیرینِ شبانه
می کنند
جا خوش می کند
یادت نرود
دنیا دنیا لوازمِ آرایش هم که داشته باشی
با یک آب
تمامش پاک می شود
و تو می مانی!
خودِ تو
که به گمانم
یادت رفته وقتی لبخند می زنی
زیباترین مخلوقِ خدایمان را
نشانِ دنیا می دهی
. ........
به دلت بسپار
اگر کسی آمد
که خودِ تو را
که روزهایی می رسد
که هیچ حوصله ی
آراسته بودن را هم نداری
نگاهِ خواهانش را به تو بدوزد
و بگوید :
امروز کدام یک از لبخند هایت را پوشیده ای
که اینقدر دلنشین تر شده ای ؟
خودش را بسپارد به روزگارش
تا تو بشوی
بانویِ لحظه هایش منبع:وبلاگ پایان
من...سالهاست که دویدمو..دویدمو...دویدم.
آخرش ....به کوچه بن بست رسیدم .....!!!
..........ته کوچه........
............روی دیوار............
با یه خط درشت نوشته بودن"فقط خدا"
کاش از اول می دونستم......کـــــاش.....
آدمهای ساده را دوست دارم.
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.
همان ها که برای همه لبخند دارند.
همان ها که همیشه هستند،
برای همه هستند.
آدمهای ساده را
باید مثل یک تابلوی نقاشی
ساعتها تماشا کرد؛
عمر شان کوتاه است.
بس که هر کسی از راه می رسد
یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان میزند
یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.
آدم های ساده را دوست دارم...
بوی ناب “ آدم ” می دهند...
خدای زیبای من
همه لحظه هایم بی تو خاموش می شوند …
چراغی روشن کن ،
من از بی تو بودن میترسم !
ماندن سنگ بودن است و رفتن رود بودن.
بنگر که سنگ بودن به کجا میرسد جز خاک شدن!
و رود بودن به کجا میرود جز دریا شدن...
(دکتر شریعتی)
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم
یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده...