مینویسم که بگذرد...و مینویسم که یادم بماند چگونه گذشت...
درباره من
سلام....
دانشجوی برق ... عاشق شیطنت و اذیت کردن و شوخی با بقیه....
ساده و بسیار صادق... شدیدا مغرور (البته در برابر آقایون) - مورد اطمینان - خوش خنده و خوش رو - از انتقاد بیزارم - خودشیفته(به گفته دوستام ) - نسبت به زندگی خوش بین - صبور و خونسرد اما زودرنج و حساس
ادامه...
سر میز صبحونه مادربزرگم گفت: بیا ننه اینم چاییت بخور. ما هم چایی رو خوردیم بعد که تموم شد مامانم اومد سر سفره گفت: اِ چایی من کو؟؟؟!!!!!!!!!! مادر بزرگم گفت: این برداشت خورد ننه!!!!!!
(✿◠‿◠) زینب
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 ساعت 09:32 ق.ظ
آره دختر ماهم یه ماجی(مادر بزرگ پدری)داریم اگه بدونی... فقط روده بر میشه آدم از کاراش... . . .خداهمه شونو برامون نگه داره
اره من عاشق مادر بزگام هستن...مثلا همینکه یه سری اصطلاحای امروزی رو قاطی پاطی میگن اخر خنده هست و ما همش سربه سرشون میذاریم... وجودشون برکته...خداهمشون رو حفظ کنه
ای جان ...خوبه یکی پیدا شد با مادربزرگش خاطرات طنز داشته باشه اره دختر ماهم یه ماجی داریم(مادربزرگ پدری)... اگه بدونی اصلا نیش یا زخم زبونم که بزنه ادم میخواد بخوردش از بس شیرینه . . از خاطراتش که نوشتم خبر میدم بیای بخونی هوات عوض شه
آدمها می آیند زندگی می کنند می میرند و میروند.. اما فاجعه ی زندگی تو آن هنگام آغاز می شود که آدمی میرود اما نمی میرد! می ماند ونبودش دربودن تو چنان ته نشین می شود که تومی میری درحالی که زنده ای...
یادش بخیرچقد اسکل بودم! نیم ساعت دست به سینه مینشستم تا مبصر اسمم روجزءخوبها بنویسه! بعدم معلم میومدبدون توجه به اسم ها تخته روپاک میکرد! وچقداسکل تر بودم که زنگ بعدی هم دست به سینه مینشستم !
آره دختر ماهم یه ماجی(مادر بزرگ پدری)داریم اگه بدونی...
فقط روده بر میشه آدم از کاراش...
.
.
.خداهمه شونو برامون نگه داره
اره
من عاشق مادر بزگام هستن...مثلا همینکه یه سری اصطلاحای امروزی رو قاطی پاطی میگن اخر خنده هست و ما همش سربه سرشون میذاریم...
وجودشون برکته...خداهمشون رو حفظ کنه
ای جان ...خوبه یکی پیدا شد با مادربزرگش خاطرات طنز داشته باشه
اره دختر ماهم یه ماجی داریم(مادربزرگ پدری)...
اگه بدونی اصلا نیش یا زخم زبونم که بزنه ادم میخواد بخوردش از بس شیرینه
.
.
از خاطراتش که نوشتم خبر میدم بیای بخونی هوات عوض شه
آره
مشتاقم بخونم ....
آپم عزیزم...
چشم گلم بهت سر میزنم..
والدین گرامی اینقدر نگین “ وقتی ما سن شما بودیم این جورخوب بودیم ، اون جورخوب بودیم ”
مادر بزرگ ها دهن لق تر از چیزین که فکر می کنین ! "
بالاخره منم خاطره نویس شدم بهم سر بزن...مادر بزرگ خوش زبونی داری ها بر عکس مادر بزرگای من...خدا همشونو حفظ کنه...
چشم حتما...
گاهی نگاهم در تمام روز
با عابران ِ ناشناس ِ شهر
احساس گنگ آشنایی می کند
گاهی دل ِ بی دست و پا و سر به زیرم را
آهنگ یک موسیقی غمگین
هوایی می کند .
آدمها می آیند
زندگی می کنند
می میرند و میروند..
اما فاجعه ی زندگی تو
آن هنگام آغاز می شود که
آدمی میرود اما نمی میرد!
می ماند
ونبودش دربودن تو
چنان ته نشین می شود
که تومی میری
درحالی که زنده ای...
بسی تن ها تنهاست
بسی دل ها گیر است . . . .
بسی لیلی ِ بی مجنون
بسی مجنون ِ بی لیلی . . .
اینجاست......... . . . . . . . . . . . . .شش حرف و چهار نقطه،
حـــــــــــــــــــــــــــال کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــردیـــــــــــــــــــــــــــــــــ
زینبی سلام عیدت مبارک
توجه کردی من دوتا نظر با یه محتوا واست فرستادم
آخه فکر کردم اولی به خاطر سرعت پایینم ارور داده به هر حال ببخشید اجی
سلام عزیزم..
مرسی جیگر به همچنین..
آره..اما چون یه ذره باهم فرق داشت منم جفتشونو تایید کردم
خواهش میکنم آجی جون
یادش بخیرچقد اسکل بودم!
نیم ساعت دست به سینه مینشستم تا مبصر اسمم روجزءخوبها بنویسه!
بعدم معلم میومدبدون توجه به اسم ها تخته روپاک میکرد!
وچقداسکل تر بودم که زنگ بعدی هم دست به سینه مینشستم !
عجب مادربزرگ باحـــــــــــــــــالی دارید............