دیشب رفته بودم هیئت خدا قسمت نکنه کنار یه بچه نشستم کثیف ولچر ..
اول که آب از دهنش آویزون بود و مدام دور و بر من میچرخید...مامانش یه شکلات بهش داد و شروع به خوردن کرد..همه دست و دهنش چسبونکی شده بود..(منم حساس ) هی بلند میشد و تا میرفت بیوفته دستشو به من میذاشت که نیوفته...
نمیدونم چه انسی با من پیدا کرده بود که مدام به کتف من میزد و با زبون بچگونش باهام حرف میزد..ول کن هم نبود..شایدشبیه همزادش بودم....منم فقط حرص میخوردم
خلاصه شکلاتش تموم شد ..مامانش یه شیشه آب از کیفش آورد بیرون..شیشه رو گرفت بخوره..انگار کرمش میومد یهو اینطرفی شد و آبو ریخت روی پای من........یعنی منو میگی دلم میخواست گردنشو بگیرم انقدر بپیچونم بپیچونم تا خفه بشه..مامانش کلی معذرت خواهی کرد منم با اون لبخند زورکی هام گفتم اشکال نداره بچس دیگه ...
تازه آدم شده بود که زن بغلی یه کلوچه بهش داد ( نده خانوم نده) من که داشتم دیوونه میشدم دیگه قید چادرمو زدم و بیخیال شدم..
یعنی فکر همه چیزو میکردم جز این:
بگید چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چشمتون روز بد نبینه ..آقا یه عطسه کردــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اون موقه کاردم میزدی خونم در نمیومد...اگه این بچه رو یه جا تنها گیرش میاوردم که میدونستم چیکارش کنم...
آخر سرم چادرم و برعکس کردم اومدم خونه...اصن یه وضی
زینب خـــــــــــــــیلی باحالی....
سلام خدا نکشتت
سلام
مردم از خنده
زینب درکت میکنم در حد بوندس لیگا
چون دقیقا واسه منم یه همچین اتفاقی اوفتاده
یعنی خدا قسمت گرگ بیابونم نکنه
مرسی هانیه جون
خوبه ۱ نفر منو درک کرد........
خدا قسمت نکنه
سلااام نیناز
خوفی؟
کلی دلم برات سوخت

تقصیر من نبوده




پس بگو دیشب چه خبرا بوده وبهت گذشته که ذوقتو کور کرده بود
حالا از اینا بگذریم دیگه چجوری این چادر رو سرخواهی کرد
البته یادآور خاطرات خوشیه
نامرد این قلم وبیان جذابتو تاحالا رو نکرده بودی ها یادت باشه
سلاااااااااااام عسل
آره خاطره خوشی همین الان یادم اومد
پس این همه حرف میزدم با بیان شیرینم...کــــشـــک
ذوقم کور بود کور ترش کردی
رو نکردم؟؟؟؟
شششششششششش
کاملا درکت میکنم...
ولی زینب میدونی به این نتیجه رسیدم روی هرچی که حساس باشیم سرمون میاد!
مرسی
چیکار کنم خب دست خودم نیست...
تازه خیلی جلو خودمو گرفتم که از اون اووووغ ها نزنم
جان خودم سو تفاهم شده
بیان شماکه شیرین وشیوا
وگرنه که کلامت همچون در ویاقوت تو حساب پس انداز عمر در قلب من ذخیره میشه
منظورم قلم طنز وادبیت بود که به صورت خاطره تو وبت گذاشتیم.
یادته بهت گفتم باید مجری بشی؟؟باور کن حیف زینب من که استعداداش نهفته بماند
ماکه سواد وامکانات وتخصص نداریم که وب احداث کنیم
سلااام ناز گلم

جانت بی بلا...
خجالت کشیدم
نفرمایید من دارم درس پس میدم....چشـــم
خب بابا بچس دیگه.....همه شیرینیشون همین شیطونی هاشونه....




من که اگه اونجا بودم دوتا بووووووووووووس آبدارشم میکردم...
همه این اعصبانیتتون واسه اینه که احساس ندارین دیگه.....
ممنون بابت پست قشنگتون کلی خندیدم....
اخه خوشگلم نبود ادم دلش بیاد ۲تا بوسش کنه

معلومه شمام مثل اون بچه ............
خواهش..
سلام. ای کاش منم اونجا بودم یه شکلات دیگه بهش میدادم؛ اون می ریخت رو چادر تو ، منم می خندیدم.
نگو که چه کیفی می ده.....!!!
خیلی پست جالبی بود.
سلام..
خیـــــــــلی ممنون
قابل نداشت
سلام بهترین... خیلی خوشم اومد ...آفرین خوب نوشتی

راستی وقتی میخوندم میخاستم کتکت بزنم که از من ننوشته بودی ... من که وضعم مثل تو بود یادت نیست مثلا دختر بود ۵۰ بار فقط بخاطر سینه زدن بلند شد و نشست و هر بارم اون دست مبارکش رو .. رو کله من میذاشت وقتی ام میشست یا به من تکیه میداد یا اون آرنج بدتر از سنگ رو میکوبید تو کمرم... انگاری مادر نداشت این بچه ....
سلام عزیزترین...دست پرورده ایم
حداقل کثیفت نکرد...یاد چهرت تو اون موقع میوفتم خندم میگیره!!!!!!! خب میخواسته تکیه گاهش باشی
اره اره
نمیدونم چه صیغه ایه ؛ یه مشت بادوم میخوریم آخریش تلخ از آب درمیاد.
سلام
دعوتی به خوندم شعر کوتاهم
سلام..
چی؟؟؟؟ چند بار خوندم نفهمیدم
سلام
ممنون که اومدی
عذر میخوام اشتباه تایپی بو
سلام..
خواهش میشه
خب حالا چی بود؟
ســــــــلام عزیزم.
خب ناراحت نشو دیگه.گفتم بزار چندوقت ازش بگذره بعد به همه بگم.
راستی این ستاره هارو گذاشتی نمیشه واسه پست جدیدات نظر گذاشت.
لینکم کن.منم الان لینکت کردم.
سلام
خیلی هم ناراحت شدم
6 ماهه بهم نگفتی....
لینکتم نمیکنم
خیلــــــــــــــــی لوسی.
خب ببخشید دیگه.اگه میدیدمت میگفتم.
لینک کن من لینک کردما.
خودت لوسی
منم ندیدمت ولی بهت گفتم.......
وای زینب جون چقد جالب بودددددددددددددددددد...
ولی نمیتونم درکت کنم...